نظرات 4 + ارسال نظر
ناهید سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:33 ب.ظ http://knahid.blogfa.com

باور کن حسین بزرگوار نه تنها همچین لحنی نداشتم بلکه هم عین واقعیت را گفتم هم به تمسخر گفتم زیرا در اولین دفعه ای که اعلام کردین چرا شما را امیرحسین خطاب کرده ام روی این که بگویم اشتباه شده را نداشتم. بسنده کردم به اینکه از این اسم خوشم می آید و ...برهان های دیگر
مرا ببخشید.
کدام بار من هجوم برده ام که این چندمینم باشد؟

ناهید چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:32 ب.ظ http://knahid.blogfa.com

خوشحالم که متوجه شدید که منظورم : شجاعت گفتن اینکه اشتباه کرده ام ، مرا ببخشید ، بوده است.
و اما حسین عزیز (مراقب باشم امیر نیاید این وسط همه چیز را خراب کند)
خلوت تنهایی من در این دنیای واقعی!! معدود دوستانی است که اگر چه ندیدمشان اما با مرور ایشان کم کم با آنها ، اندیشه شان، صداقتشان، حتی درجه تحصیلات و فرهنگ ذهنی شان آشنا شده ام و خو گرفته ام.
این دنیای خلوت و تسخیر یافتنی را یک حرف از هزاران پیش رویم گذارد. جدا؛ کجا فکر میکردم می توانم در دنیای دیگر (سیاره ای دیگر) زندگی کنم با آدم های دیگر. اگر او نبود. و زمزمه ی همراه با کاروانش مرا راه برد. تا کجا؟
و الان اینجایم.
و خوشحال. این که آنقدر تو را می شناسم و به تو نزدیکم که این گونه بنویسم. حرف بزنم. خلوت کنم. بی دغدغه. بی دلهره. و آرام بگیرم وقتی دانه های برف قله ی کوه را روی گونه های خود حس می کنم.
مراقب خودت باش. دوربین حفاظ دارد برای مقابله با سرما. گرچه جان ندارد. و تو را حفاظی باید برای سالم ماندن از سرما. که جان داری.

برقرار بمانید

یک حرف از هزاران پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:46 ق.ظ http://sanaei.blogfa.com

((دشت)) که این باشد پس ((کوه))؟!!!
زیباست و آشنا. خیلی آشنا

reza یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام اینجا سوقنداست بالاتر از روستای دشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد