شعر کوچک امروز

مثل سرگردانی باد زمستانی شدم
باز هم دلتنگ آن یار دبستانی شدم
ابرها اندوه قلبم را بهانه کرده اند
خاطراتم بر تن سرما جوانه کرده اند
از خودم تا خط دریاهای آبی می دوم
رنگ رویا می شوم از یاد خود هم می روم
قصۀ ما هم تمامش ترس و تشویش و غم است
یک ترانه یک شبِ سرشار ِازشادی کم است
ناامیدانه امید زندگی دارم هنوز
با همه دلدادگان این جهان یارم هنوز

 

شعر کوچک امروز